ترس پیامبر از مخالفت و کارشکنی مردم نسبت به مسأله امامت



یعنی ترس پیامبر از مخالفت و کارشکنی مردم نسبت به مسأله امامت و جانشینی علی علیه السلام نیز شنیدنی است. عالمان شیعه از طرفی مدعی هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از همان روزی که رسالت خود را علنی کرد، علی علیه السلام را به عنوان خلیفه، وصی و جانشین پس از خود به مردم معرفی و بعدها نیز به دفعات و در مناسبت‌های مختلف این موضوع را با
صراحت بیان نموده است، و از طرفی هم می‌گویند که آن حضرت از نصب علی علیه السلام به عنوان امام و جانشین پس از خود، بیم داشت و خداوند در آیة تبلیغ (که بنا به ادعای شیعه در روز غدیر خم نازل شده است) به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اطمینان داده و گفته است که ترس را کنار بگذار و پیام خداوند را به مردم برسان زیرا خداوند تو را از شرّ دشمنان و بدخواهان و یا کج فهمان و کج اندیشان حفظ می‌کند! آیا این یک تناقض آشکار نیست؟ نگاه کنید:
«برحسب آنچه از روایات متعدد استفاده می‌شود، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قبلاً مأمور شده بودند که امامت علی علیه السلام را رسماً اعلام کنند ولی بیم داشتند که مبادا مردم، این کار را حمل بر نظر شخصیِ آن حضرت و از پذیرفتن آن سرباز زنند. از این‌روی در پی فرصت مناسبی بودند که زمینة این کار فراهم شود تا اینکه این آیة شریفه نازل شد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ ..» و ضمن تأکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهی به آن حضرت مژده داد که تو را از پیامدهای آن مصون خواهد داشت. با نزول این آیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دریافتند که زمان مناسب فرا رسیده و تأخیر بیش از این‌ روا نیست. از این روی در غدیر خم به انجام این وظیفه مبادرت ورزیدند. آنچه اختصاص به این روز داشت، اعلام رسمی و گرفتن بیعت از مردم بود و گرنه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در طول دورانِ رسالتشان بارها و به صورت‌های گوناگون، جانشینی امیر مومنان علی علیه السلام را گوشزد کرده بودند و (حتی) در همان روزهای آغازین بعثت، هنگامی که آیة «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ » (الشعراء: 214) نازل شد در حضور همة خویشاوندان فرمودند: نخستین کس که دعوت مرا بپذیرد جانشین من خواهد بود و به اتفاق فریقین، نخستین کسی که پاسخ داد علی بن ابی طالب بود. و نیز هنگامی که آیة «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» (النساء: 59) نازل شد و اطاعتِ کسانی را به عنوان «أولی الأمر» بطور مطلق واجب کرد، جابر بن عبدالله انصاری از آن حضرت پرسید: « أولی الأمر » چه کسانی هستند؟ فرمود : «هم خلفایی یا جابر وأئمة المسلمین بعدی، أوّلهم علی بن ابی طالب ...».[6]
در اینجا سوالات زیادی مطرح می‌شود که به چند نمونة آن اشاره می‌کنیم:
1. بر طبق کدام روایت معتبر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم قبلاً (و از طرف خداوند) مأمور شده بودند که امامت علی علیه السلام را رسماً اعلام کنند؟ خواهش ما این است که برای اثبات این ادعا، فقط یک حدیث معتبر با ذکر سند ارائه دهید.
2. اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بیم داشتند که مردم، این کار را حمل بر نظر شخصی کنند و از پذیرش آن سرباز زنند، پس چرا می‌گویید که آن حضرت، در همان روز اول و در مهمانی که برای فامیل و خویشاوندان خود ترتیب داده بود، با صراحت تمام علی علیه السلام را به عنوان وزیر، وصی، خلیفه و جانشین پس از خود معرفی کرد و بعدها نیز دهها و صدها بار در موقعیت‌های مختلف، این کار را تکرار نمود؟ آیا این تناقض نیست؟ ممکن است بگویید در هیچ کدام از آن موارد، اعلامِ امامت و جانشینی علی علیه السلام، رسمی نبوده است، اما سوال ما این است که اگر خوفِ حملِ سخنان پیامبر بر نظر شخصی و عدم پذیرش این سخنان از سوی مردم مطرح باشد، اولاً چه فرقی بین اعلامِ رسمی و غیررسمی این مطلب وجود دارد و ثانیاً بر طبق ادعای شیعه (و به نحوی که در فوق آمد) پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در همان روز اول و در آن مهمانی، رسماً و با صراحت تمام، امامت علی علیه السلام را به مردم ابلاغ کرده‌اند. اگر آنچه شیعه در مورد حدیث «یوم الإنذار» می‌گوید، (صرف‌نظر از صحت و سقم آن) معرفیِ رسمی علی علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر نیست، پس معنای «معرفی رسمی» چیست؟
3. اگر خوف از سوء فهم مردم در میان بود، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می‌توانست با بیان صریح و شفافِ موضوع، و تاکید بر اینکه نصب علی علیه السلام به امامت و جانشینی پس از من، فرمانی از سوی خدا و اصلی از اصول دین است، مانع این سوء فهم شود. اما چرا آن حضرت چنین کاری نکرد؟ مگر اینکه بگوییم حتی اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این موضوع را با صراحت و شفافیت بیان می‌کرد، باز هم مردم سخنان او را حمل بر نظر شخصی کرده و از پذیرش آن سرباز می‌زدند. اما این سخن فقط یک ادعای غیرقابل اثبات است که نه تنها پشتوانه‌ای از دلیل و برهان ندارد بلکه دلایل فراوانی در رد آن می‌توان اقامه کرد. آیا اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سالهایی که در مدینه به قدرت رسیده بود و شمار مسلمانان روز به روز بیشتر می‌شد و بر ایمان و اعتماد و محبت مردم نسبت به آن حضرت افزوده می‌گردید، امامت و جانشینی علی علیه السلام را رسماً و صراحتاً و به عنوان یک فرمان الهی، اعلام می‌کرد، مردم سخن او را حمل بر نظر شخصی نموده و با این کار نعوذ بالله، پیامبر را متهم به دروغ گویی و سوء استفاده از مقام رسالت می‌کردند؟ آیا ممکن است مردمی که به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آورده‌اند و در راه پیشرفت دین خدا شکنجه‌ها دیده و زخم‌ها خورده و آوارگی‌ها کشیده و زن و فرزند از دست داده و همة هستیِ خود را در راه رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در طبق اخلاق نهاده‌اند، به این راحتی ایمانِ خود را بر باد دهند؟ امامت و جانشینی علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به دنیای آنها لطمه می‌زد یا به آخرتشان؟ اگر به دنیایشان لطمه می‌زد (که البته دلیلی هم برای اثبات آن نداریم) چنین واقعیتی چگونه می‌توانست مانع پذیرش امامت علی علیه السلام از سوی آنها شود در حالی که در طول بیست و سه سال رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همة دنیایشان را از دست داده بودند و دیگر دنیایی نداشتند که امامت علی علیه السلام آن را به خطر بیندازد؟ اصحاب بزرگی که بهترین سال‌های جوانیِ خود را در راه رسالت پیامبر و گسترش دین اسلام در سختی و محرومیت از نعمت‌های دنیا گذارنده بودند، آیا معقول است که در دوران پیری و کهولت به خاطر حب مقام و قدرت و ریاست حکم خدا را زیر پا گذاشته و ثواب یک عمر مجاهدت در راه خدا را پایمال و آخرتِ خود را تباه کنند؟ ممکن است بگویید که اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بالآخره انسان بودند و ارتکاب چنین خطایی از سوی آنها محال عقلی نبود و لذا خوف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معقول و موجه بود. اما اولاً این سخن فقط یک احتمال است و قطعیت ندارد و ثانیاً شرط ابلاغ پیام‌های الهی به مردم این نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ابتدا یقین کند که سخن او را حمل بر نظر شخصی نمی‌کنند؛ زیرا این احتمال در خیلی از جاهای دیگر هم وجود دارد و اگر صرف احتمال عقلی (مبنی بر عدم پذیرش مردم) مانع از ابلاغ پیام‌های الهی به مردم شود، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هیچ گاه نمی‌تواند هیچ آیه‌ای از قرآن را به مردم ابلاغ کند. ما منکر این نیستیم که همواره ممکن است عده‌ای کج فهم و سست ایمان وجود داشته اند، اما اصحاب و یاران پیامبر که دارای اراده ها و ایمان پولادین بودند و هیچگاه چنین تهمتی به رسول خدا نمی‌زدند و پیامبر نیز هیچگاه به خاطر سوء فهم و عدم پذیرش اقلیتی کج فهم و سست ایمان، وظیفة خود را ترک نمی‌کند. پس بطور خلاصه دو اصل را نباید فراموش کنیم: اول اینکه اصل بر برائت است مگر اینکه خلاف آن اثبات شود، (و در اینجا دلیلی نداریم که خلاف را اثبات کند) و دوم اینکه قصاص قبل از جنایت عقلاً و شرعاً حرام است (مدعای شیعه مبنی بر اینکه اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم موضوع امامت و جانشینی علی علیه السلام پس از خود را با صراحت بیان می‌کرد، مردم – خصوصاً اصحاب بزرگ – سخن آن حضرت را حمل بر نظر شخصیِ خودش می‌کردند، قصاص قبل از جنایت است).
4. اینکه می‌گویند «پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قبلاً مامور شده بود که امامت علی علیه السلام را رسماً اعلام کند» منظورتان از «قبلاً» چه زمانی است؟ لاجرم خواهید گفت: از همان روز اول که رسالت آن حضرت علنی شد (یعنی حدود بیست سال قبل از واقعة غدیر خم). حال سوال این است که چرا خداوند از همان روز اول که این وظیفه و مأموریت را به عهدة پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نهاد، او را از شر دشمنان و بد خواهان و یا از بیم کج فهمی مردم ایمن نکرد و به او اطمینان خاطر نداد؟ آیا این کار خلاف حکمت نیست که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمان دهد که علی علیه السلام را رسماً به عنوان امام و جانشین پس از خود معرفی کند و با آنکه می‌بینید آن حضرت از بیمی که دارد، به وظیفة خود (یعنی ابلاغ پیام الهی به مردم) عمل نمی‌کند، ساکت بنشیند و بیست سال بعد (یعنی در ماه‌های آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم) به او بگوید که دیگر بیش از این تأخیر روا نیست و باید این پیام را به گوش مردم برسانی؟ ممکن است بگویید که شرایط اجازه نمی‌داد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سال‌های رسالت خود، علی علیه السلام را رسماً به امامت نصب کند و در روز غدیر خم شرایط از هر جهت آماده بود. اما این توجیه به هیچ روی درست نیست؛ زیرا سوالات زیرا در ذهن بوجود می‌آورد:
الف. مگر خداوند به این حقیقت واقف نبود که در آن سال‌ها، شرایط برای این کار مناسب نبود، پس چرا وظیفه را به عهدة پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گذاشت؟
ب. روز غدیر خم، روزی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به همراه جمعی از یاران خود از حجة الوداع باز می‌گشتند، یعنی چند روز بعد از آخرین حجِ آن حضرت. آیا چند روز قبل از غدیر خم (یعنی در مراسم حج که بیش از صد هزار نفر از سراسر عربستان همراه پیامبر حضور داشتند) شرایط مناسب نبود؟ چرا آیة تبلیغ در مراسم حجة الوداع نازل نشد تا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در حضور همة شرکت کنندگان در مراسم حج که جمعیت انبوهی بودند – امامت و جانشینی علی علیه السلام پس از خود را رسماً اعلام کند؟ آیا در روزهای حجة الوداع، شرایط همچنان نامناسب بود؟ اگر به این سوال پاسخ مثبت دهید می‌پرسیم این شرایط نامناسب که بیست سال طول کشید و حتی در روزهای حجة الوداع هم از بین نرفته بود و جلوی پیامبر را می‌گرفت، چه بود که به ناگهان در روز غدیر خم از صحنة روزگار محو شد و شرایط مناسب جای آن را گرفت؟
5. یک بار دیگر نگاهی بیندازیم به مطلبی که از آقای مصباح یزدی نقل کردیم. ایشان نیز مانند اکثر عالمان شیعه مدعی هستند که:
«هنگامی که آیة: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» (النساء: 59) نازل شد و اطاعت کسانی را به عنوان «أولی الأمر» بطور مطلق واجب کرد، جابر بن عبدالله انصاری از آن حضرت پرسید این «أولی الأمر» چه کسانی هستند؟ [پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم] فرمود: «هم خلفایی یا جابر وأئمة المسلمین بعدی، أوّلهم علی بن أبی طالب ...»
در اینجا پاسخ به سوالات زیر ضروری می‌شود:
الف. آیا عالمان شیعه (و از جمله خود ایشان) واقعاً نمی‌دانند که حدیث مذکور به هیچ وجه سند محکم و معتبری ندارد و در سلسلة راویان آن افرادی (مانند «محمد بن همام»، «جعفر بن محمد بن مالک»، «حسن بن محمد بن سماعه» و ...) وجود دارند که نه تنها از نظر عالمان اهل سنت، بلکه حتی از نظر بزرگان شیعه نیز فاسد، فاسق و لذا غیرقابل اعتماد هستند؟ درست است که عالمان باید به مردم «آموزش عقاید» بدهند، اما کدام «عقاید» عقایدی که ساخته و پرداختة عده‌ای حدیث سازِ فاسد، فاسق و غیرقابل اعتمادند؟


ب. مگر بنا به ادعای شیعه، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علاوه بر ابلاغ آیات الهی به مردم، مأمور شرح و تفسیر آن آیات نبودند و مگر آیة «أولی الأمر» سال‌ها (و یا حداقل ماه‌ها) پیش از واقعة غدیر خم نازل نشده بود، پس چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم این آیه را فقط برای جابر تفسیر کرد؟ آیا این سوال که «أولی الأمر چه کسانی هستند» فقط برای جابر پیش آمده بود؟ می‌دانیم که در زبان عرب، «أولی الأمر» به معنای «صاحبان امر حکومت» و یا به عبارتی دیگر «مسئولین حکومتی» است و عموم مردم از این آیه لزوم اطاعت از حاکمان (برای حفظ نظم و سامان یافتن امور مردم) را می‌فهمیدند. حال اگر واقعاً منظور خداوند از «أولی الأمر» افراد خاصی (یعنی علی بن ابی طالب و فرزندانش) بود، آیا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم موظف نبود که این مطلب را در ملأعام و برای همة مردم بیان کند؟ اگر بگویید شرایط این اجاره را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نمی‌داد، می‌پرسیم چرا خداوند آیه‌ای را نازل کرد که هم نیازمند تفسیر بود و هم شرایط مناسب برای تفسیر آن از سوی پیامبر وجود نداشت؟ آیا نزول آیه‌ای که هم نیازمند تفسیر و تعیین مصداق از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است و هم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم (به دلیل شرایط خاص) از تفسیر آن خوف دارد و تا چند سال دیگر این خوف ادامه خواهد داشت، بیهوده و حتی نوعی اضلال از طرف خداوند نیست؟